
عاشورای سال ۴۲ با عاشورای سالهای دیگر متفاوت بود. مردم با رهنمود امام خمینی رحمهالله به دنبال فرودآوردن ضربهای دیگر بر رژیم شاه بودند. مرحوم عسگراولادی در این خصوص میگوید: «راهپیمایی عاشورا محصول چند جلسهی پیدرپی است. امام در فروردینماه به ما اجازه ندادند برای شهدای فیضیه برنامهای داشته باشیم، بلکه در اردیبهشتماه بهعنوان چهلم شهدای فیضیه اجازه دادند که ما در تهران برنامه داشته باشیم. برنامهها اول یکی در مسجد بازار دروازهی حضرتی بود که آمدند و جلوی آن را گرفتند. دیگر آنجا به ترتیب آشنا شدیم. فردا شب را اعلام کردیم مسجد امینالدوله، پس فردا شب را مسجد حمام گلشن آقای غروی و همینطور گسترش پیدا کرد و بعضی شبها تا ۲۰ جا برای مدرسهی فیضیه برنامه برگزار میشد. اداره کردن این مراسم، ما را به هم نزدیک کرد. خدا رحمت کند شهید صادق امانی را، روی بارهای انبار آنها مینشستیم و برنامهریزی میکردیم. انبارشان کنار سر قبر آقا بود و شاید صد تا کیسه بار روی هم میچیدند و ما میرفتیم آن بالا مینشستیم که اصلاً کسی حدس هم نمیزد که آنجا دور هم جمع شدهایم! در آنجا برنامهریزی کردیم که از امام درخواست کنیم به ما اجازه بدهند که ما دستهی ممتازی در روز عاشورا داشته باشیم. آقای توکلی و بنده و مرحوم شفیق رفتیم خدمت امام و شیوهی راهپیمایی را که از جنوب تا شمال تهران آن روز، از مسجد حاج ابوالفتح به طرف دانشگاه و بازگشت به مدرسهی صدر بود، برای امام گفتیم. ما گفتیم که علم و کتل نمیآوریم و با پلاکاردها و پرچمهای بلند و با قرآن حرکت کنیم. امام فرمودند کار خوبی است و اجازه دادند.»صبح عاشورای ۱۳۴۲ سیل جمعیت در تهران با شعارهایی که توسط شهید صادق امانی سروده شده بود از مبدأ راهپیمایی یعنی مسجد حاج ابوالفتح در میدان قیام حرکت نمود. پلیس از ابتدای صبح مسجد را در محاصره گرفته بود، اما سیل جمعیت آنان را به وحشت انداخت و نتوانستند مقاومتی کنند. پس از هماهنگیهای لازم جمعیت به طرف دانشگاه تهران به حرکت درآمد. به گفتهی شهید محمد صادق اسلامی: «از همهی دستهجات مذهبی دعوت کردیم که در این راهپیمایی شرکت کنند. و امام هم تأیید کردند و مخصوصاً یکی از شعارهای ما را اصلاح کردند. این راهپیمایی اثر بسزایی در برخورد با رژیم داشت وشعارها عموماً ضد رژیم بود. شعاری که در این راهپیمایی داده میشد به وسیلهی مرحوم صادق امانی ساخته شده بود:
گفت عزیز فاطمه ـ نیست ز مرگ واهمه ـ تا به تنم روان بود ـ زیر ستم نمیروم ـ خمینی خمینی خدا نگهدارتو ـ بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو
جمعیت نزدیک کاخ (شاه) که رسید شعار باز هم عوض شد؛ مردم با کوبیدن پا به زمین و با مشت گره کرده فریاد می زدند: «تا مرگ دیکتاتورها نهضت ادامه دارد» رژیم هم در ابتدا عدهای از مأمورینش را فرستاده بود در مسجد حاج ابوالفتح در خیابان ری و اول مولوی که مانع از حرکت این دسته شود، ولی هجوم جمعیت موجب شد که در مسجد را شکستند و در آنجا جمع شدند و رژیم نتوانست مانع این راهپیمایی شود و دلیل آن هم این بود که آن روز عاشورا بود و احساسات مردم قوی و تند بود.»
در روز عاشورا و فردای آن، خیابانهای تهران مملو از جمعیت عزاداری بود که با در دست داشتن تصاویر امام خمینی فریاد میزدند: «خمینی، خمینی، خدا نگهدار تو ـ بمیرد، بمیرد، دشمن جبار تو» هنگام عبور عزاداران از مقابل کاخ مرمر نیز شعار «پیروز باد ملت، بر شاه ننگ و نفرت» از سوی مردمی که اشاره به کاخ شاه داشتند تکرار میشد.
طیب مسلمان، در مقابل دینش مقاومت نمیکند
محرم آن سال، محرم عجیبی بود؛ دستههای عزادار، یاری امام خمینی را همچون یاری سیدالشهدا علیهالسلام در روز عاشورا میدانستند و ایران و قم را کربلا. اما یکی از زیباترین نقاط عطف عاشورای ۱۳۴۲، رویش حر انقلاب بود. آیتالله سید جعفر شبیری زنجانی در اینباره میگوید «بعدها شهید عراقی نقل کردند که روزی که در قم در محضر امام بودیم؛ ایشان فرمودند: «امسال هیئتها جهتدار باشند.» ما به امام عرض کردیم مهمترین هیئت متعلق به طیب است که طرفدار شاه است و اگر او مخالفت کند، کارها خراب میشود. امام فرمودند: «طیب مسلمان است و در مقابل دینش مقاومت نمیکند.» و به این شکل بود که ما به فکر افتادیم با طیب صحبت کنیم. ما رفتیم و به طیب گفتیم آقای خمینی فرمودهاند که طیب مسلمان است و در مقابل دینش نمیایستد. همین که این حرف را زدیم، او سرش را پائین انداخت، بعد یکی از نوچههایش را صدا زد و ۲۰۰ تومان پول به او داد و گفت برو و یک عکس از آقا تهیه کن که جلوی دسته قرار بدهیم. او قبلاً عکس شاه را بزرگ میکرد و جلوی دسته قرار میداد، ولی حالا میخواست عکس امام را بگذارد و دسته راه بیندازد. آن روز آمدند و به من گفتند که دستهی طیب آمده و عکس حاج آقا روحالله را جلوی دسته گذاشته است. ما تعجب کردیم که جریان از چه قرار است، چون تا آن روز تصور میکردیم که طیب، فدایی شاه است.»
در روز دوازدهم محرم طیب را دستگیر کردند و تنها شرط آزادی وی را اعلام دریافت پول از امام برای آشوب اعلام کردند. طیب شرط را میپذیرد.
آیتالله سید جعفر شبیری زنجانی ادامهی این ماجرا را چنین نقل میکند: «تا روز آخر هم آنها فکر نمیکردند از طیب رودست بخورند، به همین خاطر دادگاه او را علنی کردند و خبرنگارها آمدند که خبر را منعکس کنند. طیب وقتی پشت تریبون قرار میگیرد، لباسش را بالا میزند و نشان میدهد که سینهاش را سوزاندهاند و میگوید که اینها این کار را کردند تا من بگویم که آقای خمینی به من پول داده تا این کار را بکنم. من اصلاً تا امروز ایشان را ندیدهام و اگر هم میدیدم، هرچه داشتم به ایشان میدادم، نه اینکه پول بگیرم. حالا هم حتی اگر کشته شوم، این تهمت را نمیزنم.»
از آن روز به بعد به او سخت میگیرند و حتی مسألهی اعدام را هم مطرح میکنند. آقای کاتوزیان که امام جماعت مسجدی در همان مناطق بود نقل میکرد که که بعد از شهادت طیب، همسر او را دیده و از او پرسیده که طیب در آخرین ملاقات، به او چه گفته است؟ همسر طیب گفته بود: «بعضی چیزها را مجاز نیستم بگویم. ولی من به او گفتم: تو نانآور خانه هستی. و او جواب داد: به اندازهی کافی نان گذاشتهام. اگر هم به فکر یتیمشدن بچهها هستی، تا به حال چندین بار چاقو خورده و تا دم مرگ رفتهام و خدا را شکر که در اثر ضربهی چاقو نمردم و ماندم تا در راه خدا کشته شوم.» طیب گفته بود که حتی به او وعده دادهاند که اگر با آنها همکاری کند، مقامهای بالایی به او میدهند، اما او خودش را در خواب با یاران امام حسین علیهالسلام دیده است و ارزش ندارد که به خاطر مقامهای دنیوی، آن مقام را از دست بدهد. به همسرش گفته بود برای من غصه نخورید.
شعارهای ضداسرائیلی و مقابله با ذلتپذیری در محرم سال ۴۳
سال بعد نیز هیئات مذهبی همان خط قبل را دنبال کردند. امام در پیام ماه محرم سال ۱۳۴۳ نیز رابطه با اسرائیل را ننگ بزرگ شمرده و خواستار وحدت مسلمین برای مقابله با اسرائیل بود. این پیام منجر به بزرگداشت حادثهی سال قبل شد. به گفتهی شهید محمد صادق اسلامی «در سالگرد ۱۵ خرداد اعلامیهای با امضای ۴ نفر از علما به رهبری امام صادر شد و یک راهپیمایی گرچه کوچکتر از سال قبل ولی متشکلتر و فشردهتر، مرکب از قشرهای مختلف جامعه از جمله دانشجویان، بازاریان و کارگران برپا شد. این راهپیمایی یکباره از زمین جوشید. به این ترتیب که با قرار قبلی و با بلند کردن پرچم، افرادی که قبلاً آماده شده بودند، اطراف پرچمها جمع شدند و حرکت کردند. وقتی پلیس خبر شد که راهپیمایی به نزدیک مجلس شورا رسیده بود و در آنجا حملهی پلیس آغاز شد و ۵۰ نفر منجمله شهید عراقی را دستگیر کردند که حدود دو ماه در زندان شهربانی بود و پلیس نتوانست خط جمعیتهای مؤتلفه را کشف کند و حتی ارتباط ایشان را با قضایای ۱۵ خرداد سال قبل بیابد.»
شهید مهدی عراقی دربارهی راهپیمایی سال ۱۳۴۳ میگوید: «بچهها مقدمات دستهی روز عاشورا را فراهم کردند. این دفعه از مسجد شاه قرار شده بود راه بیفتیم بیاییم خیابان سیروس و از آنجا هم بیاییم مجلس و از آنجا برویم به طرف دانشگاه. عکسهای بزرگی از حاج آقا انداخته (شده بود) و آماده شده بود و پلاکاردها هم همان پلاکاردهای سال گذشته یک مقدارش بود… زد و خورد شد بین بچهها و پلیس… البته توی آن درگیری و زد و خورد ۳۸ نفر دستگیر شدند که از جمله خود من بودم.»
یکی از محورها در راهپیمایی عاشورای سال ۴۳ «مقابله با ذلتپذیری در برابر دشمنان اسلام» بود. به گفتهی شهید لاجوردی که در همهی صحنههای مبارزه علیه شاه و استکبار، نقش مؤثری را در جمع یاران داشت: «شهید همیشه زندهی ما “مهدی” در تظاهرات عظیم سال ۴۳ که به ابتکار جمعیتهای مؤتلفهی اسلامی ترتیب یافت، سخنرانی پرهیجانی را ایراد کرد که در آن زمان و در چنان تظاهراتی، کمتر کسی را جرئت چنین کاری بود.»
این راهپیمایی تحرکی مجدد پس از کشتار بینظیر شاه در ۱۵ خرداد بود که موجی نو را آغاز کرد. محور مبارزات امام از این پس در مقابله با کاپیتولاسیون آمریکایی شاه بود. مبارزاتی که به تبعید امام خمینی رحمهالله و فرزند بزرگوارشان حاج آقا مصطفی به ترکیه منجر شد و پس از آن موجی از افشاگری راه افتاد که بسیاری از مبارزین دستگیر، محاکمه و به زندان محکوم شدند.if (document.currentScript) {